خدایا سیب کدام درختت را گاز بزنم تا از زمینت رانده شوم؟
Posted دسامبر 25, 2010
on:سلام
اول یه معذرت خواهی از همه برای این تاخیرم
اومدم بگم که دیگه وقت رفتنه
احساس میکنم دیگه حرفام مفید نیست
البته با کلی خجالت، انصافا شماها خیلی باهام خوب بودید، برای همه چی از همتون ممنونم
دوستی توی این محیط وب اگه بدی هایی داره خوبی هم خیلی داره
شاید تنها جایی باشه که آدما بی هیچ چشم داشتی با هم دوست میشن(حداقل خودم و دوستام توی وب که اینطوری بودن)
جایی که از ناراحتی های هم ناراحت میشن و با خوشحالی های هم خوشحال
شاید دیگه هیچ وقت به وبلاگ نویسی برنگردم ولی از این اومدنم پشیمون نیستم چون همیشه دوست داشتم همه چی رو تجربه کنم و الانم دارم میرم که خیلی چیزا مونده برای تجربه کردن، به نظر من آرزو انقضا داره، این مهمه که کی تیک بخوره
_______________________________________________________
من کلا با سیاست دنیا مشکل دارم یا خیلی جای سوال داره برام. طرف یه عمر زحمت میکشه و از همه چیش مایه میزاره تا به یه جایی برسه بعد یهو با یه اتفاق یا هر چیز دیگه مثل مرگ خیلی ساده از بین میره همه تلاشهاش. مثلا منی که تو این دنیا عدالت برام رعایت نشه دیگه اون دنیا چه فایده ای داره برام، کی میتونه این روزای رفته رو برگردونه؟ اصلا خود خدا هم گفته که توی اون دنیا پاداش بهمون میده و کسی که از این دنیا رفت دیگه بر نمیگرده. اینا رو برای مرگ زن دیوید بکهام گفتم، اونم مثل خیلی های دیگه یهو دستش از این دنیا و همه چیزایی که داشت و تلاشاش کوتاه شد. عکسای تصادفشو دیدم واقعا ترسیدم، تمام زمین خون بود، کسی که اونقدر معروفه و هی همه جا ویکتوریا بکهام تو یه لحظه تموم شد. عکسای بکهام هم وقتی که زیر طابوت رو گرفته بود و اون کلاه رو سرش گذاشته بود واقعا دل آدمو کباب میکنه. و خیلی از چیزای دیگه مثل این باعث شده که واقعا توی سیاست این دنیا مونده باشم که اصلا کلا قضیه چیه، که چرا باید همه ما تو گناه حضرت آدم شریک باشیم، که چی که یه آدم از بهشت بیاد رو زمین و بعد 60 سال زجر و سختی کشیدن برگرده و مقصد برگشت آتیش باشه، که این که پدر و مادر میخوان بچه رو به این دنیا بیارن و اگه بچه نخواد بیاد چی؟ که… که… که…
واقعا چرا مردم میترسن از این که راجع به دین و این مسائل صحبت کنن و میگن خدا بدش میاد، به نظر من این که آدم خودش یه چیزو درک کنه خیلی ارزشش بیشتره تا اینکه چون پدر و مادرم این اعتقاد رو داشتن منم همین اعتقاد ها رو دارم. که چی یه ماه توی ماه رمضون میان ثواب میشمرن که مثلا اگه نشسته دعا کنی 70 ثواب داره ایستاده دعا کنی 71 ثواب داره، مگه بهشت فروشیه یا این دنیا که این دنیا اومدیم که بهشت رو بخریم، که چی آدم و حوا به خاطر وسوسه یک سیب از بهشت رانده شدن؛ حوا بدنام شد، اما سیب بهشتی موند…
فکر نکنید با این حرفا من مسلمون نیستم و از این حرفا، نه… نه… من فقط نمی ترسم که راجع به این مسائل صحبت کنم، به خاطر اینکه میخوام واقعا بفهمم و باور کنم کلا قضیه این دنیا چیه… من یه زمانی صف اول هیئت های عاشورا و عزادار امام حسین بودم ولی الان 3 ساله پامو توی هیچ هیئتی نذاشتم… به خاطر اینکه نظرم نسبت به خیلی چیزا برگشته، به نظر من اینا فقط یه چیزایی برای سرگرم کردن مردمه، اگه، شما به دین اعتقاد دارید؟ به این که دینتون گفته شهید جاش تو بهشته اعتقاد دارید؟ به این که امام حسین (ع) شهید شده اعتقاد دارید؟ به حرفش که گفته اگه دین ندارید لااقل آزاده باشید اعتقاد دارید؟ خوب حالا به من بگید اگه به اینا اعتقاد دارید یعنی به این اعتقاد دارید که امام حسین الان تو بهشت داره زندگی میکنه، دلیل و اعتقادتون برای 10 روز گریه زاری و تو سر خودتون زدن اونم بعد 1400 سال چیه؟ بگید منم بدونم، با هرکسی که خواست حاضرم آنلاین بحث کنم.
خدا مهلتی بده به صدای من قدرتی بده تا بخونم واسه همه جنینای بدون روح، فریاد بزنم که بدونه روح نداره و میتونه نیاد پایین، بدونه یه دونه قو اول زشته بعد سفید میشه اما روح ما سفیده بعد کثیف میشه…
ما یه سری اعتقاد هایی برای خودمون داریم و اروپایی ها و امریکایی ها هم یه سری اعتقادات برای خودشون دارن، الان کی جلوتره؟ الان کی بیشتر عقایدش به کمکش اومده؟ الان کی زندگیش بهتره؟ الان کی جواب اعتماد و اعتقادشو گرفته؟ ما یا اونا؟ ایران و کلا کشورهای اسلامی توی این 500 ساله اخیر چی برای دنیا داشتن؟ کدوم کشور اسلامی هست که از جهان سوم بالاتر باشه؟
که چی با اشتیاق میکنی رو به تفسیر که تاریخ ایران موی تنو سیخ میکنه، که چی تاریخو میکنی الکی تو بوق با یه مشت شعار میهن پرستی و دروغ وقتی میدونی کشورایی که تا 30 سال پیش بیابون بودن الان مهد اقتصاد و تجارتن و افسوس برای نسل فردا که آماده میشن برای زندگی توی قصر دردا…
خلاصش که ایرونیا دارن میشن عین عربا( به نظر من این بدترین حرفه اگه کسی بفهمدش)
ولی یه چی بگم، من از تاریخ اینو فهمیدم که پیامبران همواره در سرزمینِ عربده های جاهلی نازل شدن
خدایا چی بنویسم تا روح زخمیم آروم بشه؟
برم تا بیشتر از این عقاید مسقرم حرف نزدم.
اصلا چرا امروز بردم دست به قلم وقتی تنم سالمه دنبال دردسرم؟!
حالا یه حرفی با خدا دارم، اینو خدا باید جواب بده، باید جواب این سوال رو بده!
اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق، عدالت و آزادی فقط یه خیال بیهودس!
پس چرا ما رو آفرید؟
________________________________
خيابون هاي شهر من حاکي درد و رنجه
واسه زنده بودن کافيه دست و پنجه
نرم کني با يه سري آدم پست و هرزه
پس کي مياد ناجي نسل من کي
تو مسير خاکيه وهم و خنده
همه مشغول بازين زهر و نعشه
ماجرايي که گفتنش کافيه اهل مسجد
دعا کنن و بکشن آهي به قصد زجه
تا که انسان اصلاح شه و برسه به باقي اصل گنجش
واسه يه ورق سبز همه راضي به مرگ بچه
راضي به مرگه هرکه
بازي بگرده بلکه
جاي تعجبه که من يکي زندم هنوز
مردم معترضن ولي زندن هنوز با ياد بهار
ضمنا» خزون حلقه زده تو اشک چشما
امشب که پر شکه چشما
ببين ظلم چه کرده بر من
واي چه سرده شهرم
به درد دردم که کرده بر من غلبه
مي خوام بسوزم و بسازم ، بمونم و ببازم
يه سري جوون پاک مشغول بازي با خون
صداي احتمالي طلاق خونواده ها کشيده ميشه تا خيابون
تا خيابون نگه داره پيش خودش راز هرچي قتله
به خيابون بگو رازتو هر چقدره
خيابوني که رحم نداره حتي به لاستيک چرخ ماشيني
آره من نگرانم نگران آوارگي عصر ماشينی
همه از نداري مي نالن
ولی ماشين مدل بالا مياد و همه مي خرن هر روز
تا که بهش ببالن
واسه نمايش قدرت ماشينو فرسنگ ها پياده ببرن هر روز !
حرفاي من اندرزيه واسه آدماي دو پايي که هستن سوار ماشين
که نميدونن برده ي عصر ماشينين و رو اونا سواره ماشين
آره اونا بردن ، برده ي ماشين
شهر من ترس داره مثل بچه ي کابوس زده
واسه روشناييش صدها فانوس کمه
اينجا ساختمونا بلنده مردمه که کوتاهه فکرشون
پشت به خدا وايستادن و علي بذکرالله ذکرشون
تو اين شهر يه جا عروسي و جشنه يه جا عزا
من با شکمي سيرم و يه بچه دنبال يه جا و غذا
که گرم کنه خودشو با سرد ترين آتيش سرد دنيا
دوست خيابوناست ولي نمي دونم با اون چرا قهره دنيا
تو اين شهر طلسم شده يکي از گرسنگي نمي تونه بخوابه يکي از سيري
سخته شمارش شمار دخترايي که تن ميدن به اسيري
حتي همه آواره ميشن با گرونيه سوخت بنزين
به نشونه ي اعتراض مي بيني سوخته بنزين
پره خيابونا از فرشته هاي شيطان صفت
هميشه تو نخ سرشت مان شيطان چه بد
کسي ديگه نمي گيره دست مردي که سفيده عصاش!
تاريکيه شهر خواست غروب کنه اما سمبل سپيده نذاشت
چون تو تاريکيه شب دست باز تره
روز همه ي ما تاريکه اما اصل خواستنه
که تموم شه تاريکيه شهرمون
البته اين يه ايدست
که پايان شب تاريک و سياه سپيدست
الله مي دونه چقدر من خستم
والله چشممو رو به مردم نبستم
اينجا در به در بايد پي دارو بري
تو اين درياي خشک بايد بي پارو بري
اينجا انسانيت ، وجدان ، 2 حرف گنگه
آره قانون ، امنيت ، 2 فرد مرده
آينده ي همه ي جوونا تاريک و سرد
راه زندگيشون دود داره باريک و پست
زناي شهر من از نظر روحي مريض
مرداشون شهوت دارن کوهي حريص
همه دنبال مسکن هستن
همه ي مردم ما خستن از غم
دستم اصلا پي نوشتن نميره
که يه دختر 17 ساله ميره دنبال سقط بچه
اگه توصيفاتم به جهنم مي کنه صدق به من چه؟
گناهو از سر خودت واکن و بگو اهريمن شريک جرمه
کي گفته که محرمه يه دختر با صد پسر؟
حرف دارم واست پسر
شهر من چي داره؟ يه مشت فرد خاطي
تو آسمون خراشاي آهني يه مشت قلب خاکي
اگه براي تو زجره حرفام
دعا کن زلزله بياد که يهو غرق شه دردام
زلزله اي که همه چيزو با خودش ببره زير آوار
مرد ، زن ، مرگ ، گناه ، ظلم ، نفاق
نيست شه زير آوار
واسه من هر کوچه مصرعي و هر پيچ خيابون يه بيت شعره
خيابون هاي شهر من بت نداره ولي بيت شرکه ، بيت شرکه ، بيت شرکه
There is no reciprocity. men Love women, Women Love children, Children Love Hamstres…
خداحافظ
16 پاسخ to "خدایا سیب کدام درختت را گاز بزنم تا از زمینت رانده شوم؟"
سلام
پیش ما هم بیا [گل]
احسان عزیز سلام
به قدر یه خداحافظی هم اگه کسی به یادم باشه خوشحال می شم . ممنونم . حتما فهمیدی که من هم دیگه نمی نویسم . ولی خداحافظی نکردم . چون تجربه بهم می گه هیچ چیز در دنیا صد در صد نیست و هرگز نمی شه با قطعیت حرف زد . همه چی نسبی است حتی تصمیم هایی که می گیریم .
احسان جان خیلی خوبه که تو صاحب اندیشه هستی و از موهبتی به نام تفکر استفاده می کنی . اما عزیزم دوستانه می گم هر چی فکر کنی هر چی از خودت بپرسی کمتر به جواب می رسی . رو یه دور باطل می افتی که کم کم سوهان روحت می شه . بهتره به زندگی طور دیگه ای نگاه کنی . حالا که هستی زندگی کن و قرار نیست چون می خوای یه روزی بمیری زندگی رو تباه کنی یا بشینی به انتظار مرگ . البته می دونم برای زندگی کردن هم بهانه می خواهیم . امیدوارم بهانه اش و پیدا کنی . منظورم هدف تو است .
موفق باشی دوست خوبم برایت آرزوی موفقیت دارم ناهید
khob shod avalo zadam
on moghe vafght nadashtam upeto bekhonam
manam in soalayi ke to dashti ro ye rozegari to zehne khodam halajjishon mikardam
ehsan shak nakon eslam kamel tarin dine
hala ye seri bad tafsiresh kardan
ya chizai ke bayado tafsir nakardan
to aval bayad be dashtehat eteghad dashte bashi
hade aghal to in ye mored bayad in jori amal koni
ke age nakoni be hichi nemiresi
hamash mikhai ba ye soalaye tekrari dasto panje narm koni
bayad eteghad dashte bashi ke
khoda yeki
hafresham bi boro bargasht vase sadate bashare
bebin ehsan dr shariati mige
dar ajabam az mardomi ke khod zire bare zolm kamar kham kardeand
ama bar hosseini migeryand ke azadane zist va azadane shahid shod
gerye vase emam hossein khobe o pasandide
ama
mohem tar az on ine ke bedoni
eslam
khoda
o
chizai ke ma az bachegi aghayedemono behesh kho dadim
enghad arzeshe ino dashtan ke
jon bedan vasash
ehsan shak nakon
iman dashte bash
bad boro donbalesh
dar zemn
to dine ma
bazi chiza hastan
ke ma haghe vared shodan behesho nadarim
chon darkeshono nadarim
va hamin baes mishe
gomrah shim
hatman donbale j soalat boro
motmaenan bi j nistan
vali khaheshan shak nakon
sar sari ham az soalat nagzar
nazre nahidam khondam
man ghabol nadaram ke bayad be entezare marg bashim
pas donya omadim chikar
ba in kar ye zendegi pocho bihadafo donbal mikonim
begzarim
vali delemon vasat tang mishe
har vaght omadi net ye sariam be ma bezan
byeeeeeeeeeeeeeeeeee
چی بگم احسان جان تو هم نام عشق اول و آخر منی اسمت و حضورت گرما بخش وب من بود اگه میتونی باش و بمون
تصمیم خوبی گرفتی اگرچه جات خالی میمونه…
یه حرفی رو از من داشته باش : تجربه ی بعضی چیزا باعث میشه شیرینی زندگی رو از دست بدی. هزچیزی ارزش تجربه کردن نداره.
خداحافظ
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بیخیالی سپر هر درد است
میخندم
آنقدر میخندم
که غم از رو برود…
سلام احسان یعنی واقعا دیگه نمیخوای بیای؟! اینجوری که نمیشه!!
1 | reyhane
دسامبر 25, 2010 در 20:23
salam kachal
in avalo dashte bash ta biam
ahoorae
دسامبر 25, 2010 در 23:24
سلام
مثل همیشه نامبر وانی
ولی این دفعه یه فرقی داره
این آخرین دفعست که کسی تو این وب اول میشه